امینه دحتر ۲۳ سالهای که پدر و مادر خود را در افغانستان جا گذاشت و خود به ایران
مهاجرت شد. او هشیارانه و آگاهانه در طلب
آزادی بود که در افغانستان وجود نداشت. اما مهاجرت جنبهی دیگری دارد که به گفتهی او «در زات خودش
برای هیچ فردی خوشایند نیست و زمانیکه مهر مهاجر بودن به پیشانی کسی کوبیده میشود معنیاش این است که آن شخص از همه حقوق و امتیازات که باید برخوردار باشد محروم میشود.»
امنیه میگوید: «یکی از بزرگترین چالشهایی که برای من خیلی نگرانکننده بود مسکنگزین شدن در یک کشوری که هیچ امتیازی برای مهاجران قایل نیست با وجودیکه در قانون اساسیشان به صراحت همه ای موارد حقوق و امتیازات اتباع ذکر شده اما از هیچ یک از آنها یک شهروند خارجی برخوردار نیست و عمدا محروم میشود.»
امینه برای تمام آنچیزی که قبل از امارت اسلامی داشت
تلاش کرده بود: «من به عنوان یک جوان که سالها برای بدست آوردن شغل مورد نظر و علاقه خودم با دشواریها و چالشها مبارزه کردم مهاجرت قطعا یکی از شکستهای خیلی بزرگ در
زندگیام بود. پدیده مهاجرت از این نظر فقط بازتابدهندی شکست آدمهاست. نگاههای حقارتآمیز، تبعیضهایی که در مهاجرت اعمال میشود و عدم برخورداری از حقوق و امتیازات
انسانی چیزهایی است که وقتی ترکیب شود مفهوم مهاجرت شکل میگیرد.»
او زندگی در افغانستان را به قفسی تشبه میکند که فکر فرار از آن مثل خوشایند است. این چیزی که شخص مهاجر در ابتدای مهاجرت آنرا تجربه میکند؛ حس نوعی آزادی و پرواز. اما پرواز به کجا؟
امینه: «زمانیکه به فرار از این قفس فکر میکردم خوشحال میشدم که با رفتن از اینجا میتوانم نفس راحت بکشم. میتوانم پی آرزوهای از دسترفته خودم بروم اما زمانیکه روزها یکی داستان ایرانی...
ما را در سایت داستان ایرانی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : کاوه محمدزادگان بازدید : 55 تاريخ : چهارشنبه 12 مهر 1402 ساعت: 16:06